امتحانهاي ترم اول شروع شده. صبح كه ميبوسم و راهي مدرسش ميكنم ازش ميخوام براي شام يه 20 شكار كنه كه شام 20 كباب بخوريم. با غرور ميخنده و ميگه چَشم ! خيلي نگران امسالش بودم. با اين مريضي و مشكلات فقط خدا رو شكر ميكنم كه تنهام نذاشت و خودش مثل هميشه نظر لطفشو از من و اون دريغ نكرد . الهي ميدونم كه حتي يك لحظه تنهام نميذاري، كمك كن هميشه يادم باشه كه يادمي
پگاه گرامي، تولد امسال بدون حضور و تبريك صميمانه تو برام هيچ رنگ و بويي نداره. اگر هم قرار بشه دور هم جمع بشيم مطمئنم همه و همه از لبخند زيبا و شادي كه به مجلس ميدادي ياد ميكنن و من و بقيه بيشتر از قبل افسوس نبودنتو ميخوريم